از عشق برایت می گویم.
15 سال از روزی که ازدواج کردیم. می گذرد. امروز سالگرد تولد توست نه ازدواج من. که بی تو پیوندی گرم و دلپذیر نیز شکل نمی گرفت. تو شاید فرشته ی نگهبان منی. بهانه ی تحمل سختی هایم. بخاطر تو می جنگم و کار می کنم. وقتی پدرت صبح ها با بوسه ای بر روی صورت مهتابیت از در بیرون می رود وقتی بیدار می شوی و می فهمم بیدار بودی و بوسه اش را با لذت حس کردی وقتی با دستهای کوچکت دست روی سرش می کشی ، وقتی لیوان چای ات را با قدمهایی استوار با سینی به آشپزخانه می بری و می شویی ، وقتی تنها آرزویت این است که بتوانی برای مادر چای بریزی....چطور می توانم در روز سالگرد ازدواجم به تو فکر نکنم. خوابیده ای و منتظر غروب آفتاب. تا برا...